سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

تبصره ای بر روابط عاشقانه

 

حماقت رکن اصلی تمامی رابطه های عاشقانه است .

 

بعد از آن نوبت به مقدار بلاهت موجود در خریدار یا جنس خاک برسر ذکر و میزان قدرت چانه زنی یا حس کاسبکارانه جنس دوم است .

باید دانست که پسرها در اولین روزهای بلوغشان به این نتیجه میرسند که باید طرحی نو در اندازند و تا وقتی که اولین رابطه شان به هر علتی به شکست نیانجامد به نوعی باکره به حساب می آیند و مانند بره های کاملا پاک و معصوم فقط به مفاهیم عشق واقعی و اینگونه مزخرفات فکر میکنند اما بعد از اینکه اولین طعم ناکامی را چشیدند آنها نیز کاسبکار شده و به مفاهیم عمیقی همچون سایز کمر می فکرند و اینجاست که اولین جرقه های دنیای دروغ زده میشود دنیایی که تا رسوم شارلاتانیسم را نیاموزی محکوم به شکستی . اما دخترها بعد از اینکه اولین سخن را در این باب از دوستان شان بشنوند بلاهت را کنار گذاشته و کاملا منطقی ( که همان تفکرات کاسبکارانه است ) با قضیه برخورد میکنند که در این صورت اگر طرف شان یک پسر باکره ، خوش تیپ و به قدر کافی باعث پز دادن باشد سعی میکنند در اولین فرصت کار را به آینده ای دو نفری گره بزنند و اگر یکی از شرایط بالا را نداشته باشد به دلایلی کاملا واهی خوشان را از شرش راحت میکنند و به دنبال کسی که لایق شان باشد میدوند ( منظور از کلمه دویدن دقیقا همان مفهوم کلمه است )  تا روزی که به پست پسری بخورند که کاملا دوران بلاهت را پشت سر گذاشته و کار بلد شده باشد . اینجاست که باید فاتحه هر چه زیبایی است را خواند .

به عبارتی این گونه دختران غرق در آتشی خواهند شد که خود و دوستان شان برپا کرده اند .

 

 

سنگین شده ایم

آنقدر سنگین که برای دیدن لبخند یک کودک حاضریم از همه چیزمان بگذریم .