سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

cleaner 5

بازم یک سفارش عجیب !
واقعا بعضی از مواقع نمیفهمم چرا باید این آدمها رو بکشم ، نه اینکه آدمای خوبی هستند بلکه بعضی هاشون تو تعفن دست کمی از بوی گند جسد مرده ندارند.
شاید به قول اون آشغالی که بهم سفارش میده این فضولی ها به من نیومده .
اما این یکی رو خیلی خوب میشناسم ، یک الکلی همجنس باز ، برام خیلی جالبه که بدونم این یکی چرا مستحق مرگ شده ، اونم بدست من .
گیر آوردنش خیلی سخت نیست مثل همیشه مست تو همون میخونه قدیمی یک گوشه افتاده و داره شعر میخونه من که از شعراش سر در نمیارم اما یکی میگفت شعرای یک شاعر مسلمونه .
به قول همون آشغاله فهمیدن این چیزا به من نیومده . باید قبل از اینکه حالم بهم بخوره کارش رو تموم کنم .
من آدم خوبی نیستم ولی از این آشغالا خیلی بهترم .
قبلا فکرهام رو کردم ، یک کالیبر 8 با صدا خفه کن، ارزش چیزه دیگه ای رو نداره .
تو اتاقش پیداش میکنم ، رقت بر انگیزه ، داره گریه میکنه حتما بازم زیادی خورده . کلمات نامفهومی رو داره تکرار میکنه ، قکر کنم به زبون مادریشه ، داره یه چیزی مثل " توبه " میگه .
یادم باشه بعدا معنیش رو از این مهاجرهای عرب بپرسم .