سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

سایه سپید

داستان سرگشتگی های یک من

آخرین تلاش

 

زمان زیادی از آخرین کارم میگذره

یادم نمیاد آخرین تلاشم اون فروشنده مواد بود یا اون دختره کک و مکی !

دیگه واقعا دارم پیر میشم .

دیگه واقعا چه اهمیتی داره ؟

زمان زیادی از آن موقع ها میگذره ، احساس میکنم دیگه این دنیا هیچ احتیاجی به من نداره ، یه جورایی زائدم .

دارم به این فکر میکنم که با یه مراسم باشکوه همه چیزو تموم کنم .

البته تصمیم گیری در این رابطه خیلی سخته ! باور نمیکنید ولی میترسم .

آره ، تعجبم داره ، من و ترس .

یه روزی بزرگترین قاتل اجاره­ای بودم و حالا از کشتن خودم میترسم

یه روزی 10 به 1 رو موفقیتم شرط میبستن و حالا ...

یه روزی

 

Once A Day

 

There was a time to understand

Over the sight

Over the night

 

There was a luck to kiss

Over the shame

Over the tear

 

Now is the time to die

Kiss the die , forget the love

Look at the darkness , forget the star’s