امروز میخواهم داستان شیوا " الهه مرگ " در اساطیر هند رو باز نویسی کنم
و البته فقط بخشهایی از داستان را
روزی " رامین " الهه عشق و دوستی شیوا را میبیند و فکر میکند که بعله ( به زبان هندی ها )
خلاصه از ماجراهای SMS بازی ، قرار تو پارک و این حرفها که بگذریم بحث به جاهای باریک میرسه و حضرت علیّه جناب شیوا ، رامین خان رو میپسندندی و قرار میشود که اگر جناب رامین در آزمون نهایی شیوا قبول شود به همراه خانواده قدم رنجه نمایند .
دلم براتون بگه از شیوا و آزمونی که برای رامین خان تدارک دیده بود و آن آزمون تنها کاری بود که شیوا در آن تبحر داشت یعنی مرده کردن زندگان .
و این بهایی بود که رامین برای عشقش پرداخت .
در پایان این داستان تراژیک ، شیوا با گرفتن جان رامین سمبل و اشارتی زیبا در باب عاشقی بر جای میگذارد و ما میفهمیم که عاشفی مرد نر میخواهد و گاو کهن یا یه همچین چیزایی .
بنابر نظر آگاهان بعد از مراسم شب هفت رامین ، شیوا گریه ها سر دادندی و در دل گفتندی که ساخت سمبل ما را چه هه ( یعنی به من چه که برای عبرت مردمان داستانهای عبرت انگیز بسازم و بدین خاطر صفا و مرام رامین رو از دست دادم ) و گرومپ ( دوباره بر سر کوبید )
خوب اگر از داستان سرایی بگذریم باید بگم که اون چیزی رو که بخاطرش این متن رو نوشتم فراموش کردم ، حافظه نیست که ، آتاریه . اگر یادم اومد تو پست های بعد مینویسم .